انشا درباره مورچهای که باری را میکشد
روزی در حیاط خانه مشغول بازی بودم که چشمم به مورچهای افتاد. او در حال کشیدن دانهای بود که چند برابر اندازه خودش بود. دیدن این صحنه باعث شد لحظهای مکث کنم و به این موجود کوچک فکر کنم.
مورچه با صبر و استقامت، بار سنگینش را به سمت لانه میکشید. هر بار که دانه به سنگ یا شاخهای گیر میکرد، او دست از تلاش نمیکشید. گاهی از مسیرهای دیگر میرفت و گاهی بارش را جا به جا میکرد تا بتواند آن را به مقصد برساند. این رفتارش مرا به فکر فرو برد.
چقدر زندگی ما انسانها شبیه به این مورچه است. گاهی با مشکلاتی روبهرو میشویم که به نظر غیرقابل حل میرسند، اما اگر مثل مورچه تلاش کنیم و تسلیم نشویم، میتوانیم به هدفهایمان برسیم.
مورچه کوچک شاید ضعیف به نظر برسد، اما اراده و پشتکارش بزرگترین درسی است که میتوان از او گرفت. آن روز با خودم گفتم: اگر یک مورچه میتواند چنین کاری کند، چرا من نتوانم؟